تست محبت تست عشق و شخصیت عشقی



تست محبت تست عشق و شخصیت عشقی

.

سناریوهای زیر تلاش می‌کنند که شخصیت عشقی شما را توضیح دهند…

۱- پایان دنیا نزدیک است. اگر فقط بتوانید یک نوع از حیوانات را نجات دهید، کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف : خرگوش

ب : گوسفند

پ : گوزن

ت : اسب

۲- به آفریقا رفته‌اید. به هنگام بازدید از یکی از قبیله‌ها، آنها اصرار می‌کنند که یکی از حیوانات زیر را به عنوان یادگاری با خود ببرید. کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف : میمون

ب : شیر

پ : مار

ت : زرافه

۳- فرض کنید خطای بزرگی انجام داده‌اید و خداوند برای مجازات شما تصمیم گرفته است که به جای انسان، شما را به صورت یکی از حیوانات زیر در آورد. کدام را انتخاب می‌کنید؟
الف : سگ

ب : گربه

پ : اسب

ت : مار

۴- اگر قدرت داشتید که یک نوع از حیوانات را برای همیشه از روی کره زمین نابود کنید، کدام را انتخاب می‌کردید؟

الف : شیر

ب : مار

پ : تمساح

ت : کوسه

۵- یک روز، با حیوانی برخورد می‌کنید که می‌تواند با شما به زبان خودتان صحبت کند. دلتان می‌خواهد که کدامیک از حیوانات زیر باشد؟
الف : گوسفند

ب : اسب

پ : خرگوش

ت : پرنده

۶- در یک جزیره دور افتاده، تنها یک موجود زنده به عنوان همدم و همراه شما وجود دارد. کدامیک را انتخاب می‌کنید؟
الف : انسان

ب : خوک

پ : گاو

ت : پرنده

۷- اگر قدرت داشتید که هر نوع حیوانی را اهلی و دست‌آموز کنید. کدامیک از حیوانات زیر را به عنوان حیوان خانگی خودتان انتخاب می‌کردید؟
الف : دایناسور

ب : ببر

پ : خرس قطبی

ت : پلنگ

۸- اگر قرار بود برای ۵ دقیقه به صورت یکی از حیوانات زیر در می‌آمدید، کدامیک را انتخاب می‌کردید؟
الف : شیر

ب : گربه

پ : اسب

ت : کبوتر

تحلیل:
۱- در زندگی واقعی، برای چه نوع آدمهایی جذابیت و کشش دارید.
الف: خرگوش– کسانی که دارای شخصیت دوگانه هستند، به سردی یخ در ظاهر اما به گرمی آتش در باطن
ب: گوسفند– مطیع و گرم
پ: گوزن– زیبا و آداب دان
ت: اسب- کسانی که غیرقابل جلوگیری، بی‌بند و بار و آزاد هستند.

۲- در فرایند ابراز عشق و درخواست ازدواج، کدام رویکرد برای شما خوشایندتر و موثرتر است.
الف: میمون – مبتکر و باذوق که هیچگاه احساس خستگی نکنید.
ب: شیر- سرراست، صاف و پوست کنده به شما بگوید که دوستتان دارد.
پ: مار- دمدمی مزاج، پر نوسان، نفس گرم و عشق سرد
ت: زرّافه- صبور، هرگز شما را رها نکند.

۳- دلتان می‌خواهد معشوقتان چه عقیده‌ای در باره شما داشته باشد.
الف: سگ- باوفا، صادق، ثابت قدم
ب: گربه- شیک و زیبا
پ: اسب- خوش بین
ت: مار- انعطاف‌پذیر

۴- چه اتفاقی باعث می‌شود که شما رابطه‌تان را قطع کنید/ از چه خصوصیتی بیش از همه نفرت دارید.
الف: شیر- متکبر و خودخواه، امر و نهی کن
ب: مار- هیجانی و دمدمی مزاج، نمی‌دانید چگونه او را خوشحال کنید.
پ: تمساح- خونسرد، بیرحم، سنگدل
ت: کوسه- ناامن

۵- دوست دارید چه نوع رابطه‌ای با او برقرار سازید.
الف: گوسفند- سنتی، بدون آن که چیزی بگوئید او بفهمد چه می‌خواهید، ارتباط برقرار کردن از طریق قلب‌ها.
ب: اسب- هر دو بتوانید درباره همه چیز با هم صحبت کنید، هیچ چیز مخفی در میان نباشد.
پ: خرگوش- رابطه‌ای که همیشه خود را گرم و عاشق او حس کنید.
ت: پرنده- رابطه‌ای پایدار و طولانی و بالنده

۶- آیا به او خیانت می کنید.
الف: انسان- شما به جامعه و اخلاقیات احترام می‌گذارید، پس از ازدواج هیچ کار خلافی نمی‌کنید.
ب: خوک- نمی‌توانید در مقابل تمایلاتتان مقاومت کنید، به احتمال زیاد خیانت می‌کنید.
پ: گاو- خیلی سعی می‌کنید که چنین کاری نکنید.
ت: پرنده- شما هرگز نمی‌توانید استوار و ثابت قدم باشید، شما واقعاً برای ازدواج مناسب نیستید و نمی‌خواهید تعهدی بپذیرید.

۷- درباره ازدواج چه فکر می‌کنید.
الف: دایناسور- شما خیلی بدبین هستید و فکر می‌کنید این روزها دیگر ازدواج سعادتمندانه وجود ندارد.
ب: ببر- شما به ازدواج به صورت یک چیز گرانبها فکر می‌کنید. پس از آن که ازدواج کردید، پیوند زناشویی و همسرتان را بسیار باارزش و گرامی می‌دارید.
پ: خرس قطبی- شما از ازدواج می‌ترسید، فکر می‌کنید آزادیتان را از شما خواهد گرفت.
ت: پلنگ- شما همیشه طالب ازدواج بوده‌اید ولی در واقع، شناخت دقیقی از آن ندارید

۸- در این لحظه، به عشق چگونه فکر می‌کنید.
الف: شیر- شما همیشه تشنه عشقید و می‌توانید هر کاری برای آن بکنید اما به راحتی در دام عشق نمی‌افتید.
ب: گربه- شما خیلی خودمحور و خودخواهید. شما فکر می‌کنید عشق چیزی است که می‌توانید به دست آورید و هرگاه که خواستید آن را دور بیاندازید.
پ: اسب- شما نمی‌خواهید در قید و بند یک رابطه پایدار قرار بگیرید. به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
ت: کبوتر- شما به عشق به صورت یک تعهد دو طرفه فکر می‌کنید

تست ازدواج باحال برای دختران و پسران مجرد



تست ازدواج ویژه دختر و پسر مجرد

تست ازدواج باحال برای دختران و پسران مجرد

در بین ما افرادی وجود دارند که مجردند و ترجیح می دهند هر چه زودتر تشکیل خانواده بدهند، اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح می دهند همچنان مجرد بمانند و یا دیر تر ازدواج کنند. باید اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده می دهند میل به ازدواج احساس می شود، یعنی زمانی که این احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده می دهند… حال شاید شما بپرسید، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان بشناسیم تا ازدواج کنیم… آیا اصلاً چنین احساسی در ما به وجود می آید یا نه؟ تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان چنین میلی دارید یا خیر؟
۱- آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان می بینید، غبطه می خورید؟
الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۲- آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده می بینید، افسوس می خورید؟
الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۳-آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت می برید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۴- زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید،به خود می گویید که ای کاش من هم متاهل بودم؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۵-آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف، شما را دگرگون کند؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۶- آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر بس است؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۷-آیا تا کنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به کسی از جنس مخالف، انتقال دهید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۸- آیا شما موسیقی های آرام گوش می دهید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۹- آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید، احساستان به شما بگوید برای کسی هدیه ای بخرید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۰- آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است؟ امیدواریم که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند.

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۱- آیا شده در چند ماه اخیر، لبخند فردی، امید را در دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۲- زمانی که پدر مادرتان می گویند، دیگر زمان ازدواج فرا رسیده است، اخم نمی کنید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۳- آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را مرور می کنید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۴- آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده باشید، اما حجب و حیا اجازه ندهد، آن را با او در میان بگذارید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات نتیجه:

اگر از ۱۴ پرسش بالا به ده گزینه پاسخ بلی داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج در وجودتان احساس شده است.

اگر به ده گزینه پاسخ خیر داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج هنوز در وجودتان احساس نشده است .

اگر به هفت گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید به این معنی است که هنوز سر در گم هستید و نمی دانید که باید ازدواج کنید یا نه، همچنان مجرد بمانید.

چند عکس و جملاتی زیبا از دکتر شریعتی

سخنانی بسیار زیبا و عمیق برای لحظه ای تفکر و اندیشیدن...


 


 


.............................. ..........


می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

                     

ستایش کردم ، گفتند خرافات است



عاشق شدم ، گفتند دروغ است


گریستم ، گفتند بهانه است


خندیدم ، گفتند دیوانه است


دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !


دکتر علی شریعتی


****************************** *****************



زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت

(دکتر شریعتی)


********************************************

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند


و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.


دکتر علی شریعتی

****************************** ****************



انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است چیزی

را که می گوید حقیقت داشته باشد

علی شریعتی

*****************************


"خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود

خواهم آموخت - دکتر شریعتی"

****************************** ********



"تهمت و دروغ را دشمن سفارش میدهد و منافق میسازد و عوام

فریب پخش میکند وعامی انرا میپذیرد(دکتر علی شریعتی)"

****************************** ********************
 "خدایا شهرت منی را که میخواهم باشم قربانی منی را که:

میخواهند باشم نکند * شریعتی"

****************************** *******



"زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر علی

شریعتی پرسید :

به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟

دکتر علی شریعتی در جواب گفتند : نمیخواهد لباسی بدوزید و بر

تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم

میگیرد که چه لباسی برازنده اوست"


****************************** *************



"دکتر علی شریعتی:انسان به اندازه ای که به مرحله انسان بودن

نزدیک می شود ،احساس تنهایی بیشتری می کند"

****************************** ********




"انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی

یک سراسیمگی بلاتکلیف است. (دکتر شریعتی)"

******************




-"خداوندا من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم

خدای است که من دارم و تو نداری

دکتر شریعتی"

****************************** ******************** **



"هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره دل نمی خراشیم ما خوبی او

به خلق گوییم تا هردو دروغ گفته باشیم (دکتر علی شریعتی)"

****************************** *****




"خدایا هر که را عقل دادی ، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی ،

چه دادی؟؟؟

دکتر شریعتی"

****************************




با شیطان هم داستان شدم تا در برابر هیچ آدمی سر تسلیم فرود

نیاورم.

****************************** **************




هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود ، چیزی یاد نگرفتم . . .
( دکتر علی شریعتی )


****************************

دکتر شریعتی: مادرم میگفت عاشقی یک شب است و پشیمانی


هزار شب؛ هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی


نکرده ام


****************************

 

 گاه گاهی به یادت غزلی می خوانم تانگویی که دلم غافل از آن


عهدو وفاست .خوب رویان همه گر بادل من خوب شوند خوب


من، با همه خوبان حساب توجداست

 

****************************

 

یه مرداب برای بدست آوردن یه نیلوفر سالها میخوابه تا آرامش

نیلوفر به هم نخوره پس اگرکسی رو دوست داری برای داشتنش

حتی شده سالها صبر کن


****************************

 
  بزرگترین اقیانوس آرام است آرام باش تا بزرگترین باشی 


****************************

 

 خوش به حال مسافرکش های میدان آزادی / هر روز آزادانه

فریاد میزنند/ آزادی، آزادی.

****************************

 

 

۳۱ نکته مهم که باید در زندگی رعایت کنید!



مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر

از یاد خدا غافل مشو



فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.



از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.



هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو ” می دانم چه حالی داری ” چون در واقع نمی دانی.



یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.



هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.



از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.



در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.



وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: “برای چه می خواهید بدانید؟”



هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.



هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.



وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.



هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.



راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.



هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.



شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.



سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : آماده، هدف، آتش ”



هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.



چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.



وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.



هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.



وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن

.

اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.


در روز تولدت درختی بکار



طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.



بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.



فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.



ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.



هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.



شیر کم چرب بنوش.



هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.



فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند

چند داستان پند آموز

 

مرد کور


روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار


پایش قرار داده بود.. روی تابلو خوانده می شد: «من کور هستم لطفا کمک

کنید.»


روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه


در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور


اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن


نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن روز، روز


نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و


اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و


خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه


نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته


شما را به شکل دیگری نوشتم؛ لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور


هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:


« امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! »




وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید؛ خواهید


دید بهترین ها ممکن خواهد شد؛ باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.


حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش، و روحتان مایه بگذارید؛ این


رمز موفقیت است.... لبخند بزنید!



******* ******* ******* ******* ******* ******* *******
******* ******* ******* ******* ******* ******* *******

 

یکی از بستگان خدا



شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی..


پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید


سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به


شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.


در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش، نداشته‌هاش رو از خدا


طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.


خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک


که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در


حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد...


-آهای، آقا پسر!


پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم،


کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:


شما خدا هستید؟


-نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!


-آهان، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!




******* ******* ******* ******* ******* ******* *******
******* ******* ******* ******* ******* ******* *******


اشتباه فرشتگان

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده می شود. پس از اندک زمانی دادِ


شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید: جاسوس می فرستید به

جهنم؟!


-از روزی که این آدم به جهنم آمده، مدام در جهنم در گفتگو و بحث است و


جهنمیان را هدایت می کند و عرصه را به من تنگ کرده است.



سخن درویش این چنین بود:


با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به جهنم افتادی، شیطان تو


را به بهشت باز گرداند.



******* ******* ******* ******* ******* ******* *******
******* ******* ******* ******* ******* ******* *******

نخستین درس مهم - زن نظافتچى

من دانشجوى سال دوم بودم. یک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال


آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است.


سؤال این بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چیست؟»


من آن زن نظافتچى را بارها دیده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و


حدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا باید می‌دانستم؟


من برگه امتحانى را تحویل دادم و سؤال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل


از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویى از استاد سؤال کرد آیا سوال آخر هم


در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟


استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسیارى ملاقات


خواهید کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند،


حتى اگر تنها کارى که می‌کنید لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد.


من این درس را هیچگاه فراموش نکرده‌ام.



******* ******* ******* ******* ******* ******* *******
******* ******* ******* ******* ******* ******* *******
دومین درس مهم - کمک در زیر باران

یک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، یک زن مسن سیاه پوست آمریکایى


در کنار یک بزرگراه و در زیر باران شدیدى که می‌بارید ایستاده بود. ماشینش


خراب شده بود و نیازمند استفاده از وسیله نقلیه دیگرى بود. او که کاملاً خیس


شده بود دستش را جلوى ماشینى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشین


که یک جوان سفیدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته باید توجه داشت


که این ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان


در آمریکا بود. مرد جوان آن زن سیاه‌پوست را به داخل ماشینش برد تا از زیر


باران نجات یابد؛ بعد مسیرش را عوض کرد و به ایستگاه قطار رفت و از آنجا


یک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.


زن که ظاهراً خیلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را


پرسید. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست. با


کمال تعجب دید که یک تلویزیون رنگى بزرگ برایش آورده‌اند. یادداشتى هم


همراهش بود با این مضمون:


«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کردید بسیار متشکرم.


باران نه تنها لباس‌هایم، که روح و جانم را هم خیس کرده بود. تا آنکه شما مثل


فرشته نجات سر رسیدید. به دلیل محبت شما، من توانستم در آخرین لحظه‌هاى


زندگى همسرم و درست قبل از این که چشم از این جهان فرو بندد در کنارش


باشم. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بی‌شائبه به دیگران دعا


می‌کنم.»


ارادتمند؛ خانم ....



******* ******* ******* ******* ******* ******* *******
******* ******* ******* ******* ******* ******* *******

سومین درس مهم - همیشه کسانى که خدمت می‌کنند را به یاد داشته باشید


در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد


قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن


سراغش رفت.


پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟


خدمتکار گفت: ٥٠ سنت


پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد.


بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟


خدمتکار با توجه به اینکه تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى


منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت: ٣٥ سنت


پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت: براى من یک بستنى بیاورید.

خدمتکار یک بستنى آورد و صورتحساب را نیز روى میز گذاشت و رفت...

پسر بستنى را تمام کرد، صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار


پرداخت کرد و رفت.


هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى


میز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود!


یعنى او با پول‌هایش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد، امّا چون پولى براى


انعام دادن برایش باقى نمی‌ماند، این کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده


بود!



******* ******* ******* ******* ******* ******* *******
******* ******* ******* ******* ******* ******* *******

چهارمین درس مهم - مانعى در مسیر


در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد.. سپس


در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى


از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور


زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که


چرا دستور نداده جاده را باز کنند؛ امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند!


سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را


زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به


کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره


موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و


به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است.


کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این


سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند.


آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم!

هر مانعى = فرصتی

******* ******* ******* ******* ******* ******* *******
******* ******* ******* ******* *******
******* ******* *******
*******
*

«خوشبخت ترین فرد کسی است که بیش از همه سعی کند دیگران را


خوشبخت سازد»، این رو هیچ وقت از یاد نبر دوست خوب من

راز خوشبختی در زندگی مشترک

  روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ۲۵سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو) بفهمند. سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم، اونجا برای اسب سواری هر دو، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود. سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت:"این بار اولته". دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت: "این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم. وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.سر همسرم داد کشیدم و گفتم : "چیکار کردی روانی؟ حیون بیچاره رو کشتی! دیونه شدی؟" یه نگاهی به من کرد و گفت: "این باراولته! "